ماجراهای سیاسیون



با ورود به اینستاگرام اینجانب حمید مظاهری راد و ثبت درخواست تان مقالات متعدد در زمینه های یاد شده را بصورت رایگان درخواست دارید.ضمنا آیدی تلگرام اینجانب نیز hmazahere@ برای همین منظور و خدمت رسانی در اختیارتان قرار می گیرد.معتقدم که زکات علم نشر آن می باشد.

در ضمن دهکده سلامتی خدمتی دیگر در جهت گام نهادن به دنیای متفاوت با مشخصات زیر در اختیارتان خواهد بود.

دهکده سلامتی مظاهری راد:
دهکده سلامتی را به دوستان خود با آدرس زیر معرفی کنید چرا که این گروه تلخیصی از مطالب ضروری برای سلامتی تان میباشد. در این گروه تحت هیچ شرایطی تبلیغ انجام نگرفته و فقط مسائل مهم و کاربردی منتشر میشود.دوستان عزیز می توانند در صورتیکه مشکلی درمانی داشته و یا خواهان پیشگیری و درمان هستند با شماره ی تلفن اینجانب 09144075611 از طریق تلگرام مشکل خویش را مطرح سازند تا از طریق کارشناسان و متخصصان پاسخ مناسب دریافت دارند. این گروه نیازهای مهم سلامتی شما را تا حد زیادی برطرف کرده و زندگی بهتری را با این گروه تجربه نموده و گره های روانی و امراض جسمانی تان تا اندازه ی زیادی برطرف میشود.
https://telegram.me/salamat14

و آیدی salamat14@


کتاب برای تاریخ می‌گویم» از مقطع ورود حضرت امام(ره) در 12 بهمن 57 که رفیق‌دوست راننده بلیزر امام(ره) بود، آغاز و در ادامه حوادث دهه اول انقلاب و جنگ تحمیلی از زبان ایشان نقل می‌شود.

رفیقدوست به این دلیل که پایه‌گذار سپاه است و بعد از آن مسئول تدارکات جنگ بوده، به عنوان یکی از شخصیت‌های مهم در این ایام به حساب می‌آید. مهمترین فعالیت رفیقدوست به زمانی بازمی‌گردد که به عنوان مسئول تدارکات سپاه در طی جنگ تحمیلی خدمت می‌کند. علامیان نگارش این خاطرات را از سال 87 آغاز کرده و ساختار کتاب براساس پرسش‌هایی است که نویسنده از رفیقدوست پرسیده و این سؤالات بر اساس توالی زمانی انتخاب شده است.

ناشر کتاب معتقد است بسیاری از ناگفته‌ها در این اثر بازگو شده است. بسیاری از پرسش‌هایی که در آن زمان وجود داشته و تاکنون مطرح نشده است، در گفت‌وگو با رفیق‌دوست آمده که وی پاسخ های مستدل و صریحی را به رویدادهای تاریخی داشته است.

با هم دو بخش از این کتاب را مرور می کنیم:

اوایل اسفند - احتمالاً 9 اسفند - آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری، مقام معظم رهبری، آقای اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی خدمت امام رسیده و در حال خارج شدن از مدرسه علوی بودند. مرحوم بهشتی جلوی پله‌های مدرسه علوی مرا صدا کرد و گفت: حاج محسن، حضرت امام الان حکم تشکیل سپاه پاسداران را زیر نظر دولت موقت به آقای لاهوتی دادند، بهتر است شما هم در این سپاه باشی.» آن موقع مصادف با تشکیل حزب جمهوری اسلامی بود. من می‌خواستم در حزب فعالیت کنم، اما نظر آقای بهشتی این بود که به جمع آقایانی که آقای لاهوتی در پادگان عباس‌آباد جمع کرده بود، بپیوندم. بلافاصله به محل جلسه در پادگان عباس آباد رفتم. وارد اتاق شدم. دیده عده ای از آقایان از جمله دانش منفرد آشتیانی، غلامعلی افروز، ابراهیم سن،علی‌محمد بشارتی، مرتضی الویری و چند نفر دیگر حضور دارند. آقای تهرانچی و آقای هاشم صباغیان هم از طرف دولت موقت آمده بودند. بعضی از افراد حاضر را نمی‌شناختم، ولی همه مرا می‌شناختند؛ چون آدم مشهوری بودم. گفتم: سلام علیکم. من از طرف شورای انقلاب آمده‌ام».

بعد پرسیدم: سپاه قرار است اینجا تشکیل بشود؟»

گفتند: بله»

کاغذی برداشتم و روی آن نوشتم: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: 1. محسن رفیق‌دوست».

بقیه هم اسم‌هایشان را نوشتند و سپاه پاسداران تشکیل شد. هفت نفر به عنوان شورای فرماندهی انتخاب شدند. آقای دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، آقای غلامعلی افروز مسئول امور پرسنلی، آقای محمدعلی بشارتی مسئول اطلاعات، آقای الویری مسئول روابط عمومی و من هم مسئول تدارکات. اولین مأموریت را هم به من دادند که برو جا پیدا کن.

چون در حکم حضرت امام تأکید شده بود که ما زیرنظر دولت موقت هستیم، لذا به عنوان مسئول تدارکات باید به سراغ دولتی‌ها می‌رفتم. ابتدا به سراغ آقای ابراهیم یزدی - که آن روزها معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بود - رفتم. به او گفتم: حالا که سپاه زیرنظر دولت موقت تشکیل شده، ساختمان اداره مرکزی ساواک را به ما بدهید».

گفت: نه، نمی‌شود».

گفتم: پس کجا برویم؟»

آقایی به نام شادنوش - که بعدها از دوستان ما شد - به عنوان نماینده آقای یزدی حضور داشت و بالاخره ساختمان اداره چهارم ساواک را به ما دادند. ساواک از این ساختمان چندان استفاده نکرده بود و قرار بود مرکز شنود تهران را در آنجا راه بیندازند. سرخط‌های تلفن‌های توی زیرزمین این ساختمان آمده بود. ساختمان را گرفتیم، کارگر آوردیم و تمیز کردیم. اتاق‌های فرماندهی، پرسنلی، اطلاعات و هماهنگی استان‌ها را معین کردیم. در ورودی یک سوئیت نگهبانی بود که دو اتاق داشت. آنجا هم شد تدارکات.

برای تدارکات هیچ چیز نداشتیم به اداره مرکزی ساواک رفتم. آقای شادنوش در انبار را باز کرد و مقداری کاغذ سفید و خودکار و قلم و وسایل نوشت‌افزار برداشتیم. حدود 25 خودروی ساواک، پژو، ولو و غیره، پشت‌سر هم پارک شده بود. قفل‌ساز بردیم و درهایشان را باز کردیم؛ با یک سره کردن سوئیچ، آنها را روشن کردیم و به سپاه بردیم. آقای مهندس [سیدمحمد] غرضی هم آمد و شد مسئول عملیات. علاوه بر او، آقای محمدرضا طالقانی، پسر آیت‌الله طالقانی، اصغر صباغیان، ناصر آلادپوش و عبدالله محمودزاده به جمع ما ملحق شدند. از آنجا که طرف حساب ما در دولت، آقای دکتر یزدی بود، آبمان توی یک جوی نمی‌رفت و معمولاً با هم دعوایمان می‌شد.

.من و خانم [مرضیه حدیدچی] دباغ و مهندس غرضی یک روز به قم نزد حضرت امام رفتیم. آنجا من مطرح کردم که ما با دولت موقت معامله‌مان نمی‌شود. باید کار ما زیر نظر شورای انقلاب باشد. امام گفتند: بله، درست است. امر سپاه با شورای انقلاب باشد».

گفتم: آقا، مرقوم می‌فرمایید؟»

گفتند: نه، بروید از طرف من بگویید»

تقویم را باز کردم و نوشتم حضرت امام فرمودند امر سپاه با شورای انقلاب باشد». با شورای انقلاب جلسه تشکیل دادیم. آقای هاشمی رفسنجانی از طرف شورای انقلاب مأمور شد که نظارت داشته باشد.

*

سال 58، مجتبی، پسر آیت الله طالقانی از سوی سپاه دستگیر شد.ایشان عضو سازمان مجاهدین بود و در جریان تغییر موضع داده ها یا به اصطلاح اپورتونیست ها پرونده کارهای خلاف داشت؛ از جمله قتل یکی از دختران سازمان مجاهدین. آیت‌الله طالقانی به محض اینکه پسرش دستگیر شد، قهر کرد و از تهران بیرون رفت. پرس و جو کردیم و فهمیدیم در باغ کسی به نام احمد علی بابایی در شمال است. امام مرا خواستند و رفتم. توضیح خواستند. پرونده مجتبی را خدمتشان دادم. امام خوب مطالعه کردند و فرمودند: اگر این پرونده متعلق به احمد، پسر من، بود و شما او را دستگیر می کردید، من از شما تشکر می کردم. اما چه کنم که مربوط به آقای طالقانی است و ایشان گردن انقلاب خیلی حق دارند.» بعد گفتند که شما بروید پسر ایشان را آزاد کنید و به هر نحو از ایشان دلجویی کنید.»

{ناپدید شدن آیت الله طالقانی تنش هایی را در فضای تب آلود آن روزها به وجود آورد. این ماجرا چند روز بعد با ازاد شدن مجتبی پایان یافت. آیت الله طالقانی پس از بازگشت به تهران،  بلافاصله به قم رفت و با امام خمینی دیدار کردمجتبی طالقانی بعدها در فرانسه اقامت کرد }

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 98_99 الان بخر تحویل بگیر writer19 بهمن نامه 601509 ناردون کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. Miraculos-maricat نکته های نگه داری فرش درب اتوماتیک تبریز دانلود فایل های کمیاب